بهترین شعرهایی که خوانده ام

ساخت وبلاگ
‍ تمام شعرهایی که سروده‌امدیباچه‌ی کتابی‌ست که با تو می‌‌آغازدنگریستن به توهم‌چون خیره‌ماندن به کاغذی‌ست سفیدکه مهیا‌ست برای هر چیزینگریستن به توهم‌چون نگاه کردن به آب استو شرم کردن است از چهره‌ای که می‌بینینگریستن به تو هم‌چون انکار تمام رویدادهای اتفاقی‌و فهم یک معجزه‌ستنگریستن به توهم‌چونایمان آوردن است به آفریدگار‌#ییلماز_اردوغانترجمه: #علیرضا_شعبانی-بخشی از یک شعر بلند بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 249 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1396 ساعت: 20:44

بازآ که چون برگ خزانم رخ زردی‌‌ستبا یاد تو دم ساز دل من دم سردی‌ستگر رو به تو آورده‌ام از روی نیازی‌‌ستور دردسری می‌دهمت از سر دردی‌ستاز راهروان سفر عشق درین دشتگلگونه سرشکیست اگر راهنوردى ستدر عرصه اندیشه من با که توان گفتسرگشته چه فریادی و خونین چه نبردى ستغمخوار به جز درد و وفادار به جز دردجز درد که دانست که این مرد چه مردی استاز درد سخن گفتن و از درد شنیدنبا مردم بیدرد ندانی که چه دردی است؟چون جام شفق موج زند خون به دل منبا این همه دور از تو مرا چهره زردی است#مهرداد_اوستا بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 221 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1396 ساعت: 20:44

 شهر خالی، جاده خالی ...شهر خالی جاده خالی کوچه خالی خانه خالیجام خالی سفره خالی ساغر و پیمانه خالیکوچ کرده دسته دسته آشنایان عندلیبانباغ خالی باغچه خالی شاخه خالی لانه خالیوای از دنیا که یار از یار می ترسدغنچه های تشنه از گلزار می ترسندعاشق از آوازه دیدار می ترسدپنجه خنیاگران از تار می ترسدشهسوار از جاده هموار می ترسداین طبیب از دیدن بیمار می ترسد.سازها بشکست و درد شاعرانه از حد گذشتسال های انتظاری بر من و تو بد گذشتآشنا نا آشنا شد تا بلی گفتم بلا شدگریه کردم ناله کردم حلقه بر هر در زدمسنگ سنگ کلبه ویرانه را بر سر زدمآب از آبی نجنبید خفته در خوابی نجنبید.چشمه ها خشکید و دریا خستگی را دم گرفتآسمان افسانه ما را به دست کم گرفتجام ها جوشی ندارند عشق آغوشی نداردبر من و بر ناله هایم هیچ کس گوشی نداردبازآ تا کاروان رفته باز آیدبازآ تا دلبران ناز ناز آیدبازآ تا مطرب و آهنگ و ساز آیدتا گل افشانان نگار دلنواز آیدبازآ تا بر در حافظ سر اندازیمگل به افشانیم و می در ساغر اندازیمشعر ترانه : امیر جان صبوریپی نوشت : یکی از مشهورترین آهنگ های افغانی سالیان اخیرکه آوازه اش به کشورهای دیگر هم رسید قطعه غمبار " شهر خالی جاده خالی " ساخته شاعر و آهنگساز افغان  امیر جان صبوری متولد هرات است که در آن کشور ویرانه و مصیبت زده  افغانستان به استادی تصویر شده است. بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 219 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1396 ساعت: 20:44

شعر عاشقانه از فریدون مشیری :به خارزار جهان، گل به دامنم، با عشقصفای روی تو، تقدیم می‌کنم، با عشق‌درین سیاهی و سردی بسانِ آتشگاه،همیشه گرمم همواره روشنم، با عشق‌همین نه جان به ره دوست می‌فشانم شاد،به جانِ دوست، که غمخوار دشمنم، با عشق‌به دست بسته‌ام ای مهربان، نگاه مکنکه بیستون را از پا درافکنم، با عشق‌دوای درد بشر یک کلام باشد و بسکه من برای تو فریاد می‌زنم: با عشقفریدون مشیری بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 224 تاريخ : يکشنبه 22 بهمن 1396 ساعت: 4:42

من اگر روزی شود نقاش این دنیا شوماین جهان را عاری از هر غصه وغم میکشمبهر دلها مهربانی بی قراری یک دلیهر دلی را در کنار شاخه ای گل میکشماندر این دنیا کسی بر کس ندارد برتریمن غنی را با فقیر، یکجا یکسان میکشمزشت وزیبا خالق وپروردگار ما یکیستزشت وزیبا ، پیش هم ، اما انسان میکشمعشق هایی که در آن بوی خیانت میدهندتا ابد محکوم دل تنگی به زندان میکشمهرکجا قلبی شکست ، مابی تفاوت بوده ایماری اری بهردلهای شکسته ، نیز درمان میکشممن در این دنیا تمام مردمش را بی درنگبا تنی سالم ، لب خندان ،خرامان میکشم بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 244 تاريخ : يکشنبه 22 بهمن 1396 ساعت: 4:42

اقبال لاهوری :

زندگی در صدف خویش گهر ساختن است
در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است

عشق ازین گنبد در بسته برون تاختن است
شیشهٔ ماه ز طاق فلک انداختن است

سلطنت نقد دل و دین ز کف انداختن است
به یکی داد جهان بردن و جان باختن است

حکمت و فلسفه را همت مردی باید
تیغ اندیشه بروی دو جهان آختن است

مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست
از همین خاک جهان دگری ساختن است

اقبال لاهوری

بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 231 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 15:54

بیداد رفت لاله بر باد رفته رایا رب خزان چه بود بهار شکفته راهر لاله ای که از دل این خاکدان دمیدنو کرد داغ ماتم یاران رفته راجز در صفای اشک دلم وا نمی شودباران به دامن است هوای گرفته راوای ای مه دو هفته چه جای محاق بودآخر محاق نیست که ماه دو هفته رابرخیز لاله بند گلوبند خود بتابآورده ام به دیده گهرهای سفته راای کاش ناله های چو من بلبلی حزینبیدار کردی آن گل در خاک خفته راگر سوزد استخوان جوانان شگفت نیستتب موم سازد آهن و پولاد تفته رایارب چها به سینه این خاکدان در استکس نیست واقف اینهمه راز نهفته راراه عدم نرفت کس از رهروان خاکچون رفت خواهی اینهمه راه نرفته رالب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهرتا باز نشنود ز کس این راز گفته رالعلی نسفت کلک در افشان شهریاردر رشته چون کشم در و لعل نسفته راشهریار بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 196 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 15:54

خاطره ی جالب  مجید انتظامی از احمدرضا احمدیسال 1356 بود. من از خانواده‌ام جدا شده بودم و تنها زندگی می‌کردم. هنوز ازدواج نکرده بودم و هزینه‌هایم با خودم بود. حقوقی که آن موقع وزارت ارشاد بابت نوازندگی در ارکستر سمفونیک به ما می‌داد سه‌هزار تومان بود و کفاف مخارجم را نمی‌داد. کارهای مختلفی می‌کردم از مسافرکشی بگیرید و بروید جلو و اصلا این طور نبود که فکر کنید خیلی راحت تصمیم گرفتم آهنگساز بشوم و شدم.خسته شده بودم، بریده بودم و نمی‌دانستم چه باید بکنم، یک روز رفتم دیدن احمدرضا احمدی که آن موقع رئیس واحد موسیقی کانون پرورش فکری کودکان‌ و نوجوانان بود. گفت چرا این قدر درب و داغانی؟ گفتم اوضاعم بی‌ریخت و وضع کار خراب است. گفت بیا آهنگ بساز. گفتم پیانو و هیچ‌کدام از چیزهایی را که لازمه آهنگسازی است، ندارم. گفت می‌توانی غروب که تعطیل شدم بیایی دنبالم؟غروب با پیکانم رفتم دنبالش که برویم رستوران غذا بخوریم. به تخت‌طاووس که رسیدیم گفت یک لحظه نگه‌دار الان برمی‌گردم. رفت آن طرف خیابان و یک ربع، نیم ساعت بعد برگشت و سوار شد. رفتیم رستورانی در خیابان پهلوی سابق روبروی پارک ملت. ناهار و شاممان را یکی کردیم و رفتیم خانه احمدرضا در قیطریه. احمدرضا رفت چای درست کند که زنگ خانه‌اش را زدند، در را باز کرد و دیدم چند نفر دارند یک پیانو را می‌آورند داخل!فهمیدم تخت‌طاووس که پیاده شد، رفته پیانو سفار بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 207 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 15:54

سعدی :به خاک پای عزیزت که عهد نشکستمز من بریدی و با هیچ کس نپیوستمکجا روم که بمیرم بر آستان امیداگر به دامن وصلت نمی‌رسد دستمشگفت مانده‌ام از بامداد روز وداعکه برنخاست قیامت چو بی تو بنشستمبلای عشق تو نگذاشت پارسا در پارسیکی منم که ندانم نماز چون بستمنماز کردم و از بیخودی ندانستمکه در خیال تو عقد نماز چون بستمنماز مست شریعت روا نمی‌داردنماز من که پذیرد که روز و شب مستمچنین که دست خیالت گرفت دامن منچه بودی ار برسیدی به دامنت دستممن از کجا و تمنای وصل تو ز کجااگر چه آب حیاتی هلاک خود جستماگر خلاف تو بوده‌ست در دلم همه عمرنه نیک رفت خطا کردم و ندانستمبکش چنان که توانی که سعدی آن کس نیستکه با وجود تو دعوی کند که من هستم#سعدی بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 207 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 5:20

نصرت رحمانی :

بر سینه‌ام مکاو ، کویری‌ست جای دل
تف کرده از لهیب نفس‌های کرکسان
امیدهای من همه در او فنا شدند
جز جای پا نمانده از آنها به جا نشان

بر دیده‌ام مخواب که گوری‌ست جای چشم
در آن نگاه‌های مرا خاک کرده‌اند
هر گه که طرح عشق کشیدم به گونه‌ای
با زهر کینه طرح مرا پاک کرده‌اند

نصرت_رحمانی

بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 279 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 5:20

رحیم معینی کرمانشاهی :سوختم در شوره زار عمر ، چون خودرو گياهيناله اي هم نيست تا سودا كنم با سوز آهينيستم افسرده خاطر هيچ از این افتاده پاييصد هزاران روي دارد چرخ با چرخ كلاهيابر رحمت را گو ببارد ، تا بنوشد جرعه آبيساقه خشك گياه تشنه كام بي گناهيمن كيم ؟ جوياي عشقي ، از دل نامهربانيمن چه هستم ، هاله محو جمال روي ماهيمن چه ام ؟شمع شب افروزي بكوي بي وفاييمشعل خود سوزي و تا سر نبرده شامگاهيمن كيم ؟ در سايه غم آرميده خسته صيديبال وپر بسته ، اسير و بندي بخت سياهيجز صفاي خاطر محزون ، ندارم خصم جانيجز محبت در جهان ، هر گز نكردم اشتباهيمو مكن آشفته آخر بسته جان من بموييمگسلان پيوند ، بسته كوه صبر من بكاهييا سخن با من بگو ، تا خوش كنم دل را بحرفييا نوازش كن دلم را با نگاه گاه گاهيهيچ مي داني چه هامي دانم از چشم خموشترازها خواند دل من ، از سكوت هر نگاهيداروي دردم تو داري نا اميد از در مرانماي بقربان تو جان دردمند من الهيمعینی کرمانشاهی بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 215 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 5:20

امیر_خسرو_دهلوی / نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در دستچشم و دل هر دو به رخسار تو آشفته و مستپرده بدرید، کس این راز نخواهد پوشیدغنچه بشکافت، سرش باز نخواهد پیوستای که از سحر دو چشم تو، پری بسته شودآدمی نیست که چشم از تو تواند بربستتا به گلزار جهان سرو بلندت برخاستهر نهالی که نشاندند به بستان بنشستبهر خون ریز مرا دست چه مالی چندین؟خون من به که بریزی و بمالی بر دستهر که جان در ره جانان ندهد مرده بودمرده هم بدهد اگر در تن او جانی هستچشم خسرو نتوان بست که در خواب مبینمنع هندو نتوان کرد که صورت مپرست #امیر_خسرو_دهلوی بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 212 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 0:47

فریدون مشیری / مرا می‌خواستی، تا شاعری را،ببینی روز و شب دیوانه‌ی خویشمرا می‌خواستی، تا در همه شهر،ز هر کس بشنوی افسانه‌ی خویش‌‌مرا می‌خواستی، تا از دل من،برانگیزی نوایِ بینواییبه صد افسون دهی هر دم فریبم،به دل‌سختی کنی بر من، خدایی!‌مرا می‌‌خواستی، تا در غزل‌ها،تو را «زیبا‌تر از مهتاب» گویم.تنت را «در میان چشمه‌ی نور»شبانگاهانِ مهتابی بشویم.‌مرا می‌خواستی، تا نزدِ مردم،تو را الهام‌بخش ِ خویش خوانمبه بال نغمه‌های آسمانی،به بامِ آسمان‌هایت نشانم؛‌مرا می‌خواستی تا از سر ِ نازببینی پیش پایت زاریم رابخوانی هر زمان در دفترِ منغم ِ شب تا سحر بیداریم را‌مرا می‌‌خواستی امّا چه حاصل؟ برایت هر چه کردم باز کم بود!مرا روزی رها کردی در این شهر،که این یک قطره دل، دریایِ غم بود!‌تو را می‌‌خواستم تا در جوانی،نمیرم از غم بی‌همزبانی،غمِ بی‌همزبانی سوخت جانمچه می‌خواهم دگر زین زندگانی؟‌#فریدون_مشیری بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 207 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 0:47

نیما یوشیج / ققنوسققنوس، مرغ خوشخوان، آوازه ی جهانآواره مانده از وزش بادهای سردبر شاخ خیزرانبنشسته است فردبر گرد او به هر سر شاخی پرندگاناو ناله های گمشده ترکیب می کنداز رشته های پاره ی صدها صدای دوردر ابرهای مثل خطی تیره روی کوهدیوار یک بنای خیالیمی سازداز آن زمان که زردی خورشید روی موجکمرنگ مانده استو به ساحل گرفته اوجبانگ شغالو مرد دهاتیکرده ست روشن آتش پنهان خانه راقرمز به چشم، شعله ی خردیخط می کشد به زیر دو چشم درشت شبوندر نقاط دورخلقند در عبوراو ، آن نوای نادره، پنهان چنانکه هستاز آن مکان که جای گزیده ست می پرددر بین چیزها که گره خورده می شودبا روشنی و تیرگی این شب درازمی گذردیک شعله را به پیشمی نگردجایی که نه گیاه در آنجاست، نه دمیترکیده آفتاب سمج روی سنگهاشنه این زمین و زندگی اش چیز دلکش استحس می کند که آرزوی دگر مرغ ها چو اوتیره ست همچو دود اگر چند امیدشانچون خرمنی از آتشدر چشم می نماید و صبح سفیدشانحس می کند که زندگی او چنانمرغان دیگر ار به سر آیددر خواب و خورد اورنجی بود از آن نتوانند برد نامآن مرغ نغزخوانبر آن مکان از آتش تجلیل یافتهاکنون به یک جهنم، تبدیل یافتهبسته ست دم به دم نظر و می دهد تکانچشمان تیزبیناز روی تپه ها ناگاه چون به جای پر و بال می زندبانگی برآرد از ته دل سوزناک و تلخکه معنیش نداند هر مرغ رهگذرآنگه از رنج های درونیش مستخود را به روی هیبت آتش می افکندباد بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 196 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 0:47

شاطر عباس صبوحی / ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ، ﺍﯼ ﺧﺴﺮﻭ ﺧﻮﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺍﺳﺖ ﭘﻨﺪ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﻭ ﺩﻭ ﻣﻠﺖ ﺑﻪ ﺑﺮﻡ ﺑﯽﺍﺛﺮ ﺍﺳﺖﻧﻪ ﻣﻦ ﺍﻧﺪﺭ ﻃﻠﺒﺖ ﺑﺮ ﺩﺭ ﺩﯾﺮ ﻭ ﺣﺮﻣﻢﻫﺮ ﮐﻪ ﺟﻮﯾﺎﯼ ﺟﻤﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭﺑﺪﺭ ﺍﺳﺖﻣﯽﻧﻤﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺧﯿﻞ ﭘﺮﯾﺰﺍﺩﺍﻧﯽ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﻭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﻟﻄﺎﻓﺖ ﺑﺸﺮ ﺍﺳﺖ؟ﻭﺍﻋﻆ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺭﺧﺖ ﻣﻨﻊ ﻣﻦ ﺯﺍﺭ ﮐﻨﺪ ﮔﺮ ﭼﻪ ﭘﻨﺪﺵ ﭘﺪﺭﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﯽﺍﺛﺮ ﺍستﺩﻝ ﻣﺒﻨﺪﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﮐﻪ ﻣﻦﺁﺯﻣﻮﺩﻡ، ﻫﻤﻪ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﯽﺛﻤﺮ ﺍﺳﺖﻋﺎﺷﻖ ﮐﻮﯼ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺗﯿﻎ ﻧﮕﺮﺩﺍﻧﺪ ﺭﻭﯼﺗﯿﻎ ﺍﺑﺮﻭﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺎﻥ ﺻﺒﻮﺣﯽ ﺳﭙﺮ ﺍﺳﺖ#شاطرعباس_صبوحی بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 187 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 0:47

به من بگو، بگو،چگونه بشنوم صدای ریزش هزار برگ را ز شاخه ها؟ به من بگو، بگو، چگونه بشنوم صدای بارش ستاره را ز ابرها؟ من از درخت زاده ام تو ای که گفتنت وزیدن نسیم هاست بر درختها به من بگو، بگو، درخت را که زاده است؟ مرا ستاره زاده است تو ای که گفتنت چو جویبارهاست، جویبارهای سرد به من بگو، بگو، ستاره را که زاده است؟ ستاره را، درخت را تو زاده ای تو ای که گفتنت پریدن پرنده هاست به من بگو، بگو، تو را که زاده است؟ از رضا براهنی ........................... من نمی دانم پشت شیشه ها، زیر برگان درختان این چه آوازی است می رانند عاشق های قایقران به سوی من؟ این چه آوازی است می خوانند به سوی من؟ و نمی دانم کنارم زیر ابر آتشین نور کیست می خندد چو مستان در سکوت شب به سوی من؟ کیست می گرید چو مجنون در پناه عشق سوی من؟ و نمی دانم ز روی دیده ام گه رام و نا آرام کیست می رقصد به سوی این دل آرام، نا آرام؟ مغز من کوهی است، این آواز جوشش یک جویبار سرد از ژرفای تاریکی است برف این آواز، ذره ذره می نشیند بر بلند شاخه های پیکرم آرام شاخساران درخت پیکرم از برف، میوه هایش برف، چون زمستان های دورِ کودکی، دنیای من، رویای من، پر برف من نمی دانم چه دستی گاهوارِ عشق ما را می تکاند و نمی دانم که این ناقوس های مهر را در شب، کیست سوی بازوان و دستهایم می نوازد؟ کیست از اعماق تاریکی به سوی صبحگاه نور می آید؟ بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 205 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 0:47

رضا براهنی :یک لحظه پس از شکفتن ابریشم از ظهر شباب دست او می آیم با این تب استوایی ام مالامال از سایه ی گیسوان با آسایش یک لحظه پس از سپیده های سوسن از مهر گیاه آفتاب اندامش از سلطنت بلند انگشتانش از صبح کلام صادقش می آیم یک لحظه پس از طلیعه های تبدار از شهرت راه رفتنش از چلچله پله های گامش می آیم یک لحظه پس از بسیج انگشتانش یک لحظه پس از نشستنش یک لحظه پس از نسیم لبهایش یک لحظه پس از صمیم قلبش می آیم می آیم و باز هم می گویم: ای سایه ی شعله در سر شیفتگان ای تاب خورنده در گل، از هاله ای از گل ها، تا گزمه بزخم چشم از سایه ظلم ننگرد در تو مهتابی چهره را قورق کن در شب با لشکر بلبلان بی سر گشته زیرا مسامحی گزمکان در این خطه جاوید شده است بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 209 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 0:47

استاد شهریار :برو ای تُرک که تَرک تو ستمگر کردمحیف از آن عمر که در پای تو من سر کردمعهد و پیمان تو با ما و وفا با دگرانساده دل من که قسم های تو باور کردمبه خدا کافر اگر بود به رحم آمده بودزان همه ناله که من پیش تو کافر کردمتو شدی همسر اغیارو من از یار و دیارگشتم آواره و ترک سرو همسر کردمزیر سر بالش دیباست تو را کی دانیکه من از خار و خس بادیه بستر کردمدر و دیوار به حال دل من زار گریستهر کجا ناله ی ناکامی خود سر کردم در غمت داغ پدردیدم وچون در یتیماشکریزان هوس دامن مادر کردماشک ازآویزه ی گوش تو حکایت می کردپند ازاین گوش پذیرفتم ازآن درکردمپس از این گوش فلک نشنود افغان کسیکه من این گوش ز فریادو فغان کر کردمای بسا شب به امیدی که زنی حلقه به دردیده را حلقه صفت دوخته بر در کردمشهریارا به جفا کرد چو خاکم پامالآنکه من خاک رهش را به سر افسر کردم شهریار بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 204 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 21:08

ایرج جنتی عطایی : باغبان، پیر گریان شبیخون خورده گفت:   -" بی تو ای غنچه گل سرخ   همه گل هایم گل حسرت شده اند   و نسیم، بوی بی باوری و تسلیم   بوی تن در دادن دارد!   ...   خاک اگر خاک کرامت باشد   دهن باغ پر از فریاد است   و درخت، سرخی کینه ی گل را می سراید   با خشم   کاش؛ ای کاش باز در باغ گل سرخی بود!"   باغبان بر سر نعش گل سرخ نشست   گل سرخ، آخرین سرخ گل خون آلود   گل شهیدِ نعره ی باغستان   گل سرخ، تیرباران شده ی جوخه ی یخ   زیر رگبار زمستانی شب   خواب آزادی رویش می دید.   قلب سبز گل سرخ   با صدایی خونین در شب باغ سرود:   -"از شب سرد زمستان تا سحر   سحر سرخ بهار   فاصله فریاد است!   تا گل سرخ شدن راهی نیست   می توانی گل سرخی باشی!"   باغبان اشکش را با پر شال چهل تکه زدود.  سروده ای از ایرج جنتی عطایی بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 229 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 21:08

آنچه هر شب بگذرد از چرخ ، فریاد من استوآنچه آن مَه را به خاطر نگذرد یاد من استآنچه بر من کارها را سخت می‌سازد مدامبی‌ثباتی‌های صبرِ سست ‌بنیاد من استمی‌گریزد صید از صیاد ؛ یا رب ! از چه رودائم از من می‌گریزد آن که صیاد من است ؟!من ز در بیرون و اهل بزم اندر پیچ و تابکان پری را چشم بر در ، گوش بر داد من استامشبم محروم از او ، اما بسی شادم که غیراین گمان دارد که او در وحدت‌ آباد من استاز شعف هر دم که نظم محتشم سنجید و گفتآن که خواهد گور خسرو کَنْد ، فرهاد من است ...محتشم کاشانی بهترین شعرهایی که خوانده ام...
ما را در سایت بهترین شعرهایی که خوانده ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jeyhoon20a بازدید : 221 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 21:08